پرنده ی سفید

پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش
پرنده ی سفید

پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

امان از در به دری

از وقتی بلاگفا در به درمون کرد؛ جاهای مختلفو دارم امتحان میکنم؛ از اونجایی که بیشتر دوستان در نهایت رفتن به سمت بیان؛ منم از این به بعد احتمالا بیشتر اونجا آپ میشم.

اگه روزی وقت و حوصله ای باشه؛ پستای اونجا رو اینجا هم میذارم تا فاجعه ی بلاگفا دوباره تکرار نشه اما...

لطفا از لیست پیوندهای اینجا؛ پرنده ی سفید در بلاگ رو دنبال کنید. با تشکر:)

بلاگفای عزیزم

چقدر اینجا راحت نیستم :( چقدر دلم بلاگفای خودمو می خواد :( تو رو خدا خوب شو


+ حانیه عزیز... خانم لبخند مهربون چقدر این پستت رو دوست داشتم.

جانا سخن از دل ما می گویی :(

جای چشمانم روی در مانده است... شبیه پیرزنی هستم که بعد از عمری تر و خشک کردن بچه ی یکی یکدانه اش، مجبور شده است چمدانش را ببندد و به خانه ی سالمندان کوچ کند و انقدر یکی یکدانه ی دلبندش به دیدنش نیاید که چشم هایش به در آسایشگاه خشک شوند و از یادش برود روزی همه آنچه که داشته است  به پای قد کشیدن تنها فرزندش صرف کرده است.... تنها دلخوشی ما که نوشتن بود را از ما صلب کرده اند و هی می گویند تا ده که بشمارید همه چیز درست می شود. نوشته های قد و نیم قدمان را از ما گرفته اند و از صبوری ما تشکر کرده اند، مگر یک مادر چقدر می تواند صبوری کند... (نوشته شده توسط: حانیه - خانم لبخند)


بلاگفای نازنین من

به نام یزدان پاکم که ایران را سرزمین ما قرار داد!

بلاگفای عزیزم

یادمه یک روز یوسف بلاماسکه تو یه پست نوشته بود: وبلاگ نویس مثل خودکار بیک می مونه! اگه ننویسه خشک میشه... راستشو بخوای منم کم کم داشتم خشک میشدم!!! امیدوارم زودتر حالت خوب شه. تحمل دور بودن ازت برام سخته. دلم برای وبلاگ کوچیک و سوت و کورم تنگ شده:) برمیگردم... فقط زودتر خوب شو.


+ بعدا نوشت: نمی دونم... شایدم اینجا موندگار شم... کسی چه می دونه؟