پرنده ی سفید

پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش
پرنده ی سفید

پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

قصه های رخشان بنی اعتماد

بعد از فیلم "رخ دیوانه" این دومین فیلمی بود که امسال از تماشاش واقعا لذت بردم. فیلم غم انگیزی بود اما حرفش حقیقت تلخ ما بود. اگه به تماشای این فیلم میشینید امیدوارم فیلمهای قبلی خانم بنی اعتماد رو دیده باشید چون اونطوری ماجراهایی که روایت میشه براتون جالب تر میشه. به خصوص "زیر پوست شهر" رو. زیر پوست شهر یکی از فیلم های محبوب من بود که همیشه دلم می خواست بدونم چه اتفاقی سر شخصیت های داستان اومده. و یکی از داستانه هایی که تو فیلم "قصه های رخشان بنی اعتماد" خیلی پررنگ بهش پرداخته شده همینه. من شخصا یادم نیومد که قسمت مربوط به "نگار جواهریان و بابک حمیدیان" مربوط به کدوم فیلم بود اما در مجموع این فیلم رو خیلی پسندیدم. ایده اش رو خیلی دوست داشتم و بازی بازیگرا فوق العاده بود.



من وقتی فیلم رو میدیدم با بغض معصومه (زیر پوست شهر) شکستم, با طوبا (زیر پوست شهر) درد کشیدم, استرس کشیدم با نوبر (روسری آبی) اون لحظه ای که نمی تونستم عکس العمل بعدی شوهرش رو حدس بزنم. من هم زود قضاوت کردم با حلیمی (خارج از محدوده ؟) وقتی حرفای بابک و نگار (؟) رو تو پس زمینه ی سکانس مترو میشنیدم. تنم لرزید وقتی شوهر نرگس (؟) شیشه رو شکست. گریه های گیلانه (فیلم گیلانه) پشت تلفن تنم رو لرزوند... و درنهایت لبریز غم و عشق و آرامش شدم با سارا (خون بازی) اون لحظه که حامد (؟) بهش گفت "حله!"


آخرین دیالوگ فیلم رو هم خیلی دوست داشتم اونجایی که فیلم ساز داستان میگه : هیچ فیلمی برای همیشه تو کمد نمی مونه, بالاخره یه روزی یه جایی دیده میشه! و این وقتی بیشتر لبخند رو روی لبات می آره که آخر تیتراژ, سال تولید فیلم رو میبینی (سال 90 - 92)


هر لحظه از تماشای فیلم به خودم گفتم: چه دنیای کوچیکی داریم! و این که هر آدمی که از کنار ما رد میشه, هر آدمی که تو مترو یا اتوبوس کنار ما میشینه, هر آدمی که می شناسیم یا نمی شناسیمش یه قصه ای داره. امیدوارم یه روز بتونیم دست از قضاوت کردن همدیگه برداریم کاری که هر روز و هر روز انجامش می دیم اما شاید سالها بعد بفهمیم یا حتی هرگز نفهمیم که چقدر اشتباه قضاوت کردیم و یا با کارامون و حرفامون مسیر زندگی یه آدم رو عوض کردیم! گاهی یه سرنوشت خیلی بد (مثل برادر احمق به اصطلاح غیرتی معصومه) یا گاه خیلی خوب(مثل مادر سارا) رو میسازیم برای دیگران!!

خدایا مراقب کارها و حرفامون باش!


+ بچه که بودم فکر می کردم یکی از بازیگرای نقش اول زندگی خودم و خانواده امم و باقی مردم فقط دارن نقش های مکمل رو بازی می کنن :) چقدر زندگی شبیه یه فیلم داستانی بلنده :)

++ اون اسامی داخل پرانتز نوشتم مربوط به اسم فیلم های مربوطه است اونایی که علامت سوال دارن فیلمایین که خودمم ندیدمشون.

کلاه قرمزی 91

 

سلام

امروز که مامانم برام همشهری جوان رو خریده بود تا مصاحبه با صداپیشه ها و عروسک گردان های کلاه قرمزی رو بخونم و بعد از این که 4صفحه رو با علاقه خوندم...تازه یادم افتاد می خواستم راجع به این برنامه ی نوروزی اینجا بنویسم و نظر شما رو هم بدونم(قربون حواس جمع...سال تموم شد)

 

عید امسال من فقط دو تا برنامه ی تلویزیونی رو دیدم هر دو هم از شبکه ی کودک!

یکی کلاه قرمزی 91 و یکی هم پنگوئن های آقای پاپر این بار به زبان شیرین پارسی که سر این فیلم کلی به دوبله و منتاژ ایران آفرین گفتم... که بماند...

امسال هم مثل 2-3 سال گذشته کلاه قرمزی رو دیدم و بسیار لذت بردم و عاشق شخصیت جیگر شدم!

خیلی خر جیگری بود!!! و البته ببعی هم که از پارسال جاشو تو دلم باز کرده بود...

اما اون "خواهرزاده زا" که مثل بچه های پررو سوزنش گیر داشت و هی می گفت:عیدی بده ...عیدی بده...رو دوست نداشتم!

 و از آقای همساده هم زیاد خوشم نیومد...آخه خیلی خالی می بست! هر چند که خیلی خوشم اومد که انقدر راحت به مشکلاتش می خندید هرچند که به قول خودش "داغون" بود!

اما ناراحت بودم از این که نقش "پسرخاله" کم رنگ شده بود...

شما چی؟ اصلا این برنامه رو دیدید؟ از کدوم نقش بیشتر خوشتون اومد؟ کدوم رو دوست نداشتید؟

 

پ.ن:تو مصاحبه ای که با صداپیشه ی جیگر و ببعی و عروسک گردان همساده و... تو همشهری جوان کرده بودن یه تیکه ی بامزه وجود داشت که می خوام با شما تو خنده اش شریک شم:

خبرنگار پرسید:پیش اومده که شما رو از روی صداتون بشناسن؟

محمد بحرانی (صداپیشه ی ببعی و همساده)جواب داد: پارسال رفتم آرایشگاه به کسی سلام کردم.آن آرایشگری که آن طرف تر بود گفت:"تو ببعی نیستی؟!" آنجا بود که من له شدم!
+ نوشته شده در  شنبه ۱۹ فروردین۱۳۹۱ساعت 15:58  توسط شقایق و یاس  |  آرشیو نظرات

پنگوئن های آقای پاپر

درود بر همگی

فیلم "پنگوئن های آقای پاپر" رو دیدید؟

خیلی با نمکه..."جیم کری" توش بازی میکنه اما نکته ی جالب تر در مورد این فیلم اینه که پنگوئن های فیلم واقعی ان!!!! و بسیار بسیار بانمک و دوست داشتنی...

من که خوشم اومد شما هم اگه دوست داشتید ببینید.

پی نوشت:توی جمع ما به روزم لطفا یه سر بزنید و نظر بدید. 
برچسب‌ها: پنگوئن های آقای پاپر
+ نوشته شده در  شنبه ۱۳ اسفند۱۳۹۰ساعت 10:24  توسط شقایق و یاس  |  آرشیو نظرات

تصور کن

دیشب یه فیلم دیدم که خیلی وقت بود می خواستم ببینم:"تصور کن= imagine that”" که "ادی مورفی" هنرپیشه معروف هالی وود توش بازی میکنه فیلم جالبی بود اما من عاشق یه صحنه اش شدم:

اون قسمت از فیلم که یه مرد بزرگ بنابه حرف دخترش برای کمک گرفتن از فرشته ها تو یه قسمت شلوغ شهر روی یه سکو می ره و می رقصه!!!! یه مرد نسبتا برزگ که یه جورایی قراره نایب رییس یه شرکت بزرگ باشه!!!

من به این می گم زندگی در "لحظه"... یعنی همون کاری رو انجام بده که دلت می گه!!!! حتی اگه همه ی مردم بایستن و تماشات کنن... نمی دونم فکر نمی کنم جامعه ی ما این رو قبول کنه اگه یکی این کار رو بکنه خود ما مردم میگیم:بیچاره دییوونه اس!

من هر وقت از خیابونایی مثل خیابون ولی عصر تهران با اون درختای بزرگ و قشنگش رد میشم دلم می خواد وایسم و دست رو پوست درختاش بکشم و از لحظه ام لذت ببرم یا تو پارک بدون کفش رو چمنا راه برم...یا خیلی کارای دیگه که بهم احساس زنده بودن می ده... اما تا حالا که جراتش رو پیدا نکردم!

شما چه طور؟ تاحالا شده دلتون ازتون کاری بخواد و به خاطر مردم انجامش ندید؟ یا این که نه شما از من شجاع تر بودید و به حرف دلتون گوش دادید؟

 

پ.ن: دختر بچه ی با نمکی که تو این فیلم بازی کرده "یارا شهیدی" همون طور که از نام خانوادگی اش هم پیداس یه ایرانی الاصله...و انصافا خیلی هم قشنگ بازی کرده... عاشق تهدیگ هم هست....عین خودم


برچسب‌ها: تصور کن
+ نوشته شده در  شنبه ۲۲ بهمن۱۳۹۰ساعت 9:27  توسط شقایق و یاس  |  آرشیو نظرات