پرنده ی سفید

پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش
پرنده ی سفید

پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

5 قورباغه...

پنج قورباغه در یک برکه زندگی می کردند.

یک قورباغه تصمیم گرفت بپرد.

سوال: چه تعداد قورباغه باقی می ماند؟

جواب: پنج عدد!!!!

چرا؟

چون تصمیم گرفتن،انجام دادن نیست!

تفاوت برنده و بازنده در عمل و بی عملی است.

 

بهتر است مردم درباره ی آنچه هستید از شما نفرت داشته باشند تا درباره ی آنچه نیستید به شما عشق بورزند.

 

برداشت شده از هفته نامه ی "امید جوان" شماره ی 767

مورخ 91.1.26

نوشته ی  آقای احسان محمدی

 

پ.ن۱:درسته که "کپی تایپ کن بچسبون" بود اما به نظرم ارزش خوندن رو داشت.

پ.ن۲:ببخشید این روزا هم سرم شلوغه هم خیلی رو مود نیستم...اگه واسه سر زدن به وبلاگ هاتون کوتاهی می کنم منو ببخشید...دارم همه ی تلاشم رو می کنم که به همتون سر بزنم.

پ.ن۳:می خواستم اول یه عکس با نمک دیگه واستون بذارم اما از اونجایی که فلدرای کامپیوترم مثل کمد آقای وپی شده پیداش نکردم و اینو به جاش گذاشتم...حالا تو یه فرصت دیگه اون عکس بانمکه رو هم براتون می ذارم.

پ.ن۴:دوستان اگه به وبلاگ گروهی "جمع ما" هم سر بزنید خوشحال میشیم(البته من مطلب جدید نذاشتم اما مطالب دوستان خیلی جالب و خوندنیه)

+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۱ اردیبهشت۱۳۹۱ساعت 0:5  توسط شقایق و یاس  |  آرشیو نظرات

زخم های کوچک ... دوستی های بزرگ

زخم های کوچک...دوستی های بزرگ

در عصر یخبندان بسیاری از حیوانات یخ زدند و مردند.

می گویند خارپشت ها وخامت اوضاع را دریافتند و تصمیم گرفتند دور هم جمع  شوند و بدین ترتیب همدیگر را حفظ کنند.

وقتی نزدیک تر به هم بودند گرمتر میشدند ولی با خارهایشان یکدیگر را زخمی می کردند.

به خاطر همین تصمیم گرفتند از هم دور شوند...ولی از سرما یخ زده می مردند.

از این رو مجبور بودند یا خارهای دوستان را تحمل کنند یا نسلشان منقرض شود.

پس دریافتند که بهتر است بازگردند و گرد هم آیند و آموختند که:

با زخمهای کوچکی که از همزیستی با کسی بسیار نزدیک به وجود می آید زندگی کنند چون گرمای وجود دیگری مهمتر است و این چنین توانستند زنده بمانند.

 

نتیجه ی اخلاقی:

                  بهترین رابطه این نیست که اشخاص بی عیب و نقص را گرد هم می آورد بلکه آن است که هر فرد بیاموزد با معایب دیگران کنار آید و محاسن آنان را تحسین نماید.

 

برداشت شده از هفته نامه ی "امید جوان"

شماره ی 767 مورخ 91.1.26

آقای احسان محمدی

 

پ.ن۱:من عاشق این عکسم...طفلی جوجه تیغیه...انقدر دلم واسش می سوزه (عکسه تویه سایت متفرقه آپلود شده بود که پاک شد. یه جوجه تیغی بود که عاشق برس شده بود)

پ.ن۲:ببخشید اگه این چند وقت تنبل شدم و دیر به دیر می آم...

هم به خاطر این دانشگاهِ... است ، هم این که ADSL هم گرفتم اما بازم بعضی وقتا سرعتش انقدر کمه که سایتا رو اصلا بالا نمی آره...

به هر حال به دل نگیرید...سعی می کنم بهتر بشم

+ نوشته شده در  دوشنبه ۴ اردیبهشت۱۳۹۱ساعت 11:14  توسط شقایق و یاس  |  آرشیو نظرات

ما چقدر زود باوریم!!!

مسلما اگر کسی وقتی صفات اخلاقی ما را ردیف می کند، "زودباور" را هم قاطی آنها بگوید خوشحال نمی شویم.

زودباوری در فرهنگ ایرانی ریشه در نوعی بلاهت کمرنگ دارد. در واقع زود باور، شخص نسبتا ساده لوحی است که خیلی راحت و به کرات می توان او را دست انداخت و به بازی گرفت،در حالی که خودش متوجه نیست که تمام مدت مانند یک عروسک به بازی گرفته شده است.

شاید بسیاری گمان کنند که فقط افراد کم سواد قربانی این ماجراها می شوند در حالی که متاسفانه زود باوری و اعتماد بی تعمق در وجود برخی از دانش آموخته ها ی این مرز و بوم که با تکنولوژی روز هم عجین هستند نیز ریشه دارد.

 

در این رابطه این مثال خواندنی است:

 

می گویند دانشجویی که سال آخر دانشگاه را می گذراند به خاطر پروژه ای که انجام داده بود جایزه ی اول را گرفت.

او در پروژه ی خود از 50 نفر خواسته بود تا دادخواستی مبنی بر کنترل سفت و سخت و یا حذف ماده ی شیمیایی "دی هیدروژن مونوکسید" توسط دولت را امضا کنند و برای این خواسته ی خود دلایل زیر را عنوان کرده بود:

1.    مقدار زیاد آن باعث عرق کردن زیاد و استفراغ می شود.

2.     یک عنصر اصلی باران اسیدی است.

3.    وقتی به حالت گاز در می آید بسیار سوزاننده است.

4.    استنشاق تصادفی آن باعث مرگ فرد می شود.

5.    باعث فرسایش اجسام می شود.

6.    حتی روی ترمز اتومبیل ها اثر منفی می گذارد.

7.    در تومرهای سرطانی نیز یافت شده است.

 

 

(شما اگه بودید این دادخواست رو امضا می کردید؟)

 

 از 50نفر فوق: 43 نفر دادخواست را امضا کردند

                       6نفر به طور کلی علاقه ای نشان ندادند

           واما فقط 1 نفر می دانست که ماده ی شیمیایی "دی هیدروژن مونوکسید" نه یک ماده ی شیمیایی که در واقع همان آب آشامیدنی است!

 

عنوان پروژه ی دانشجوی فوق این بود:

ما چقدر زود باور هستیم!

 

قسمتی از مطلب

ما چقدر زود باوریم!

نوشته ی آقای احسان محمدی

هفته نامه ی امید جوان

شماره ی 707

تاریخ شنبه 18 دی 89


برچسب‌ها: زود باوری
+ نوشته شده در  شنبه ۱۶ بهمن۱۳۸۹ساعت 12:20  در بلاگفا