پرنده ی سفید

پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش
پرنده ی سفید

پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

تو هم که از ما داغون تر:|

این گوشی ماهم دیوونه شده:/ خاموش میشه میزنمش شارژ چند دیقه میگذره روش زده 25 درصد شارژ همونطور که تو شارژه روشنش میکنم، میزنه 53 درصد:/

تکلیف ما رو روشن کن ببینیم چندچندیم باهات دیگه آخه:/

به سوی تو... به شوق روی تو

1. چقدر دلم می خواد چشمامو ببندم و باز کنم ببینم سال 95ه. خواهرم میگه: "بهترین سالهای عمرته!!!! چرا همچین آرزویی میکنی؟" نمی دونم چرا نمی تونم ازش لذت ببرم :/ عجیبه ها!


2.کار راحتیه. یه چیزیه که می دونم از پسش برمی آما. اما ته دلم نگرانم. نمی دونم چرا. شایدم واسه اینه که چند تا چیز ذهنمو همزمان مشغول کرده. هر چی که هست داره اذیتم میکنه. باید بندازمش دور. می دونم از پسش برمی آم. باید از پسش برمی آم. کاش می دونستی که صبحا بیشتر به شوق دیدن تو می آم و میرم! دلم می خواد روزا زودتر بگذرن و این روزا برن.

12 روز تا آخر خرداد

خیلی چیزا ازت خواستم. بعضیاشو بهم دادی که دستت درد نکنه و همیشه به خاطرشون ممنونتم. بعضیاشم بهم ندادی که گذاشتم پای قضا و قدر و تقدیر و کوفت و زهرمار و به خودم گفتم حتما لیاقتشو نداشتم و... خلاصه گذشت. بعضیا رو هم بهم دادی و بعد پس گرفتی که بالاخره با هر جون کندنی بود باهاشون کنار اومدم و گذشت.

ببخشیدا... اما این یکی دیگه یه قراره! یه قرار بین من و شما. تنها شدن یا نشدن من آخر خرداد تو دستای قدرتمند توعه. میدونم که میتونی انجامش بدی و شکی توش ندارم. پس اگه انجام نشه قطعا مشکل از منه. اگه شد که مخلصتم هستم دستت هم درد نکنه. اگر هم نشد که تنهایی بعدشو به جون میخرم. قهر نمیکنم:) این بار دیگه پای اعتقاداتم وسطه!!!! یا هستی یا نیستی! بسم ا....

دختر توی آینه

نمیذارم اینطوری بمونی. نمیذارم تبدیل به کسی بشی که همیشه از امثالش فراری بودی! نمیذارم اون کسی بشی که همیشه همه از دورش فرار میکنن. نمیذارم این ناله ها کار هر روزت شه. نمیذارم به این کارت ادامه بدی که با درد دل هر آدمی پیشت سفره دل غم زده و عصبیت رو باز کنی. خدا شونه هامونو گاهی برای این آفریده که بالا بندازیشونو از ته قلبت به دنیای مسخره بگی به جهنم. بیا تمومش کنیم. این روزا هرکی مشکل خودش رو داره. گاهی وقتا باید فقط گوش باشی؛ جمله شریعتی رو یادت نره؛ اینم یه جور ابراز عشقه. لبخند بزن و فقط بگو "به جهنم"

من و این حال غریبم!

از خودم بدم می آد و از تو بیشتر! کمتر کسی می تونه منو انقدر مثل تو عصبانی کنه. انقدر عصبی ام میکنی که تمام تنم می لرزه. تمام آرزوم شده نبودنت! حالم از خودم به هم می خوره!دلم نمی خواد دیگه ببینمت! انقدر عصبی ام میکنی که... خودخواهیه اگه مرگ خودمو بخوام! مرگ من تو این موضوع مشکلی رو حل نمی کنه! از خدا می خوام که تو نباشی! تو! تویی که هیچکس ازت محبت ندیده اما توقع محبت از همه داری! تو! تو که وجودت فقط مایه ی عذاب همه شده! تو! تویی که جز دردسر واسه دور و بریات هیچی نداری! تو! توی لعنتی که تو عمرم از هیچکس اندازه تو بدم نمی اومده! فقط می خوام نباشی! همین!


می بخور, منبر بسوزان مردم آزاری نکن!


از خودم بدم می آد! تو زندگیم از هیچکس انقدر بدم نمی اومد. دو تا خانواده رو مچل خودت کردی. گذشته ی خودت رو فراموش کردی و حالا انتظار داری همه در خدمتت باشن. ازت بیزارم بیزار! تویی که این روزا لبخند مادرمو ازش گرفتی! به خاطر توی لعنتی تو خونه موندی شده. هر روز نگات می کنم و از خدا می خوام که اگر قراره مثل تو پیر بشم هرگز منو به پیری نرسونه. خدا رو شکر که بابام مثل تو نیست. خدا رو صدهزار مرتبه که دلم به پدر و مادرم خوشه. اگه مامانم نبود حتی یه ثانیه جات تو این خونه نبود لعنتی. نماز و نیایشت بهت کمک نمی کنه! یه نفرو نشونم بده که از بودنت راضی باشه. حالا مدام ساعت اذانو بپرس.