مـیـزی بـرای کــار
کاری برای تـخــت
تختی برای خواب
خوابی برای جـان
جانی برای مــرگ
مـرگـی بـرای یـاد
یادی برای سنگ!
این بود زندگی؟؟؟؟
زنده یاد حسین پناهی
از آلبوم سلام-خداحافظ
و مرگ تنها نفس نکشیدن نیست!!!
من مردگان بی شماری را دیده ام
که راه می رفتند...
حرف می زدند...
سیگار می کشیدند...
و خیس از باران...
انتظار و تنهایی را درک می کردند.
شعر می خواندند...
می گریستند...
قرض می دادند...
قرض می گرفتند...
می خندیدند و
گریه می کردند...
صفحه ی ۴۳ از کتاب سالهاست که مرده ام
زنده یاد حسین پناهی
آره... مرگ تنها نفس نکشیدن نیست...
گاهی نفس کشیدن هم معنای زندگی نمی ده...
وقتی احساس تکرار و روزمرگی می کنی...
دیگه فقط نفس می کشی اما زندگی نمی کنی...!
چون توی روزمرگی گم شدی...
واسه بیرون اومدن از این تکرار چی کار می شه کرد؟
زندگیمون خلاصه شده در :
صبحانه...کار(مدرسه یا دانشگاه)... نهار...تلویزیون...شام...تلویزیون...خواب...صبحانه...
(و این قصه ادامه دارد... البته جدا از کارای کوچیک دیگه ای که از رو عادت و تکرار و روزمرگی انجانشون می دیم)
پیشنهادی داری؟... لطفا نظر بده
سومی که بود که گریه می کرد؟
ما که دو نفر بیشتر نبودیم!!!!
صفحه ی ۶۷
از کتاب "نمی دانم ها" از حسین پناهی
انتشارات دارینوش
شب در چشمان من است
به سیاهی ِ چشم هایم نگاه کن!
روز در چشمان من است
به سفیدی چشمانم نگاه کن!
شب و روز در چشمان من است
به چشمهایم نگاه کن!
پلک اگر فرو بندم
جهانی در ظلمت فرو خواهد رفت!
حسین پناهی
از دفتر هفتم: نمی دانم ها
روحش شاد و یادش گرمی باد