-
زخم های کوچک ... دوستی های بزرگ
دوشنبه 4 اردیبهشت 1391 11:14
زخم های کوچک...دوستی های بزرگ در عصر یخبندان بسیاری از حیوانات یخ زدند و مردند. می گویند خارپشت ها وخامت اوضاع را دریافتند و تصمیم گرفتند دور هم جمع شوند و بدین ترتیب همدیگر را حفظ کنند. وقتی نزدیک تر به هم بودند گرمتر میشدند ولی با خارهایشان یکدیگر را زخمی می کردند. به خاطر همین تصمیم گرفتند از هم دور شوند...ولی از...
-
ایراد از منه
یکشنبه 27 فروردین 1391 12:14
ایراد از من ه! احساس می کنم اشتباه به دنیا اومدم! تو زمان اشتباه و جای اشتباه! حس می کنم برای این دنیای پرهیجان ساخته نشدم! دلم می خواست تو یه دهکده ی کوچیک می بودم که دورتا دور کلبه های چوبی اش به اندازه ی کافی زمین باز وجود داشت تا میشد اسب سواری کرد... دنبال سگ ها دوئید... سر به سر اردک ها گذاشت! تولد یه گوساله رو...
-
کلاه قرمزی 91
شنبه 19 فروردین 1391 15:58
کلاه قرمزی 91 سلام امروز که مامانم برام همشهری جوان رو خریده بود تا مصاحبه با صداپیشه ها و عروسک گردان های کلاه قرمزی رو بخونم و بعد از این که 4صفحه رو با علاقه خوندم...تازه یادم افتاد می خواستم راجع به این برنامه ی نوروزی اینجا بنویسم و نظر شما رو هم بدونم(قربون حواس جمع...سال تموم شد) عید امسال من فقط دو تا برنامه ی...
-
دخالت
جمعه 18 فروردین 1391 12:47
دخالت گفتند جحی را که:این سو بنگر که خوانچه ها می برند. جحی گفت: ما را چه؟ گفتند:به خانه ی تو می برند گفت شما را چه؟ پ.ن1:ملانصرالدین نام های گوناگونی دارد...گاهی خیلی ساده:خوجا, خواجه, افندی... و در حدیقه ی سنایی و در لطایف عبید به صورت "جحی" و در مثنوی معنوی و بهارستان جامی و لطایف الطوائف به صورت...
-
به نظر شما من چه آدمی هستم؟
پنجشنبه 17 فروردین 1391 20:03
به نظر شما من چه آدمی هستم؟ درود به همگی در اثر بازی های انجام شده در وبلاگ گروهی وزیییییین "جمع ما" بر آن شدم(!) تا این سوال رو مطرح کنم... به نظر شما من چه آدمی هستم؟ چون برام جالبه که بدونم دیگران راجع به من چه طور فکر می کنن... تو دنیای واقعی شناخت آدما معمولا به واقعیت نزدیک تره چون آدم حالات چهره و...
-
نوع نگاه ما
یکشنبه 6 فروردین 1391 12:28
نوع نگاه ما! صبح که از خواب بیدار شد رو سرش فقط سه تار مو مونده بود با خودش گفت: "هییم! مثل اینکه امروز موهامو ببافم بهتره! "و موهاشو بافت و روز خوبی داشت! فردای اون روز که بیدار شد دو تار مو رو سرش مونده بود "هیییم! امروز فرق وسط باز میکنم" این کار رو کرد و روز خیلی خوبی داشت پس فردای اون روز تنها...
-
نوع نگاه ما!
یکشنبه 6 فروردین 1391 12:28
نوع نگاه ما! صبح که از خواب بیدار شد رو سرش فقط سه تار مو مونده بود با خودش گفت: "هییم! مثل اینکه امروز موهامو ببافم بهتره! "و موهاشو بافت و روز خوبی داشت! فردای اون روز که بیدار شد دو تار مو رو سرش مونده بود "هیییم! امروز فرق وسط باز میکنم" این کار رو کرد و روز خیلی خوبی داشت پس فردای اون روز تنها...
-
باز هم نوروز و...
شنبه 5 فروردین 1391 22:13
باز هم نوروز و... درود به همگی... پروین دخت یزدانیان بی بی قصه های مجید هم از بین ما رفت... من قصه های مجید رو زیاد نگاه نمی کردم...اما شخصیت خانوم جون تو فیلم "خواهران غریب" رو خوب یادمه! حالا که حرف خواهران غریب شد خدا خسرو شکیبایی نازنین رو هم ببخشه و بیامرزه سالی که گذشت سیمین دانشور و جلال ذوالفنون رو...
-
دید و بازدید نوروزی در عصر ما!
چهارشنبه 2 فروردین 1391 11:51
دید و بازدید نوروزی در عصر ما! ۱.مهمانان( لطفا به چشم طنز نگاه کنید ) وه چه خوب آمدی صفا کردی چه عجب شد که یاد ما کردی! آفتاب از کدام سمت دمید که تو امروز یاد ما کردی؟! قلم پا به اختیار تو بود یا ز سهوالقلم خطا کردی؟ بی وفایی مگرچه عیبی داشت که پشیمان شدی وفا کردی! با تو هیچ آشتی نخواهم کرد با همان پا که آمدی...
-
هفت سین رو دوست دارم
جمعه 26 اسفند 1390 10:53
هفت سین رو دوست دارم من هفت سین رو دوست دارم... چون تنها چیزیه که بین"نوروز" و بقیه ی روزا تفاوت ایجاد می کنه! گفتم:لحظه ی سال تحویل دعامون کنید... خندید و گفت:مگه لحظه ی سال تحویل با بقیه ی لحظه ها چه فرقی داره؟ هر وقت دعا کنی صداتو میشنوه! خندیدم و در دلم گفتم:لحظه ی سال تحویل فرق می کنه!چون من می خوام که...
-
چهارشنبه سوری 1390
چهارشنبه 24 اسفند 1390 10:50
چهارشنبه سوری 90 بیا در غروب آخرین سه شنبه ی سال برای گردگیری افکارمان آتشی بیفروزیم کینه ها را بسوزانیم زردی خاطرات بد را به آتش بدهیم و سرخی عشق را از آتش بگیریم وآتش نفرت را در وجودمان خاموش کنیم... "دستانت را به من بده تا با هم از روی آتش بپریم... آنان که سوختند همه تنها بودند!" چهارشنبه سوری مبارک...
-
دشنام
دوشنبه 22 اسفند 1390 11:08
دشنام یکی پرسید از آن شوریده ایام که:از یاران چه خواهی؟گفت:دشنام! که مردم هرچه دیگر می دهندم به جز دشنام, منت می نهندم! "عطار نیشابوری" یه کتابی دارم می خونم از زنده یاد عمران صلاحی ...تا اینجای کتاب بیشتر جمع آوری آثار طنز پیشینیان بوده و تعریف طنزو ... ولی کتاب جالبیه...اسم کتاب " خنده سازان و خنده...
-
پنگوئن های آقای پاپر
شنبه 13 اسفند 1390 10:24
درود بر همگی فیلم "پنگوئن های آقای پاپر" رو دیدید؟ خیلی با نمکه..."جیم کری" توش بازی میکنه اما نکته ی جالب تر در مورد این فیلم اینه که پنگوئن های فیلم واقعی ان!!!! و بسیار بسیار بانمک و دوست داشتنی... من که خوشم اومد شما هم اگه دوست داشتید ببینید. پی نوشت:توی جمع ما به روزم لطفا یه سر بزنید و نظر...
-
آتاری
سهشنبه 9 اسفند 1390 17:30
چند وقت پیش تو وسایل قدیمی یه آتاری دستی که مال بچگی هام بود رو پیدا کردم... شاید باور نکنید اما خیلی خوشحال شدم و به یاد کودکی کلی باهاش حال کردم... بازی هاش مثل بازی های مدرن امروزی نیست...سیاه و سفیده...صفحه اش کوچیکه...بازی هاش تکراریه و برقا که خاموش باشه چون صفحه اش مثل موبایل از خودش نور تولید نمی کنه نمیشه...
-
قند و نمک
دوشنبه 1 اسفند 1390 16:03
قند و نمک درود بر شما یه کتاب رو خیلی وقت بود گرفته بودیم اما نشده بود بخونم... این چند وقت پیش شروع به خوندنش کردم هرچند کتاب قطوریه و فکر کنم یه چند سالی(!؟) طول بکشه تا تمومش کنم اما در نوع خودش جالبه! "قند و نمک" عنوان یه کتاب نوشته ی "جعفر شهری" ه که ضرب المثل های تهرانی رو به زبان محاوره توش...
-
کمک
شنبه 29 بهمن 1390 12:11
کمک درود به همگی آقا اسمش رو هر چی می خواید بذارید: تنبلی...کلاس گذاشتن... بی معرفتی... یا هر چی اما صادقانه می گم...هیچکدوم از اینا نیست. با سرعت اینترنت و دم به دقیقه قطع شدنش حسابی اعصابم ریخته به هم... مثلا: چند وقت بود می خواستم آنتی ویروسم رو آپ دیت کنم اما تا چند درصدش داونلود میشد...اینترنت قطع میشد و پوروسه...
-
سپندارمذگان مبارک
پنجشنبه 27 بهمن 1390 14:37
سپندارمذگان مبارک سلام بر همگی... سپندارمذگان روز عشق و روز مهرورزی در ایران باستان بر همتون پیشاپیش مبارک این روز از ولنتاین خارجی ها خیلی بهتره...چون مخصوص عشق و عاشقی بین دو نفر خاص نیست... این روز واسه همه اس...واسه این که به هر کی که دوسش داریم محبت کنیم... وقتی خود ما بهترین و زیباترین و کامل ترین جشن های دنیا...
-
غربت وطن
دوشنبه 24 بهمن 1390 10:53
غربت وطن سالی که گذشت پر از خبر بود...خبرای بد پر از مرگ و میر و مریضی و یکی دوتا خبر خوب راجع به عروسی و...(که تو این دوره زمونه با خرج و مخارج زیاد میشه عروسی رو هم تو قسمت خبرای بد جا داد!) و در پی اتفاقات این هفته وهفته های گذشته دیشب دختر دایی و پسردایی نازنینم هم از این خاک رفتن... من برخلاف این که نوروز رو خیلی...
-
تصور کن
شنبه 22 بهمن 1390 09:27
تصور کن...!!!!! دیشب یه فیلم دیدم که خیلی وقت بود می خواستم ببینم:"تصور کن= imagine that”" که "ادی مورفی" هنرپیشه معروف هالی وود توش بازی میکنه فیلم جالبی بود اما من عاشق یه صحنه اش شدم: اون قسمت از فیلم که یه مرد بزرگ بنابه حرف دخترش برای کمک گرفتن از فرشته ها تو یه قسمت شلوغ شهر روی یه سکو می ره...
-
وصیت که مرگ نمی آره ...
جمعه 21 بهمن 1390 15:43
امروز بعد از 7 سال رفتم بهشت زهرا... خیلی بزرگه... خیلی...خودش اندازه ی یه شهره اما قبرا کوچیک با این همه می گن بازم داره جا کم می آد!عجب؟! اینم شانس ماس دیگه...قبر هم بود قبرای قدیم... الان قبرا رو 2-3 طبقه ای کردن... دور از جون شما نوبت ما که بشه قبرا هم برج های وارونه میشن !!!!!! آدم قطعه های قدیمی رو که میبینه...
-
از چی بگم؟
پنجشنبه 20 بهمن 1390 11:30
سلام "یاس" یه آهنگ خیلی قشنگ به این اسم داره که من با این که رپ زیاد دوست ندارم اما از شنیدن این آهنگ و آهنگ "سرباز وطن"اش هیچوقت سیر نمی شم... خیلی حرفا واسه گفتن وجود داره...خیلی چیزا که میشه گفت اما...نه!نمیشه! روز اولی که این وبلاگ رو راه انداختم... می خواستم واسه دل خودم و کسایی که دوروبرم...
-
خبر فوری
شنبه 15 بهمن 1390 09:24
خبر فوری.... خبر فوری از اسکار.... اسکار ۲۰۱۲ به مصطفی دنیزلی کارگردان فیلم "ده دقیقه ی جهنمی" اهدا شد!!!! می گن:لذتی که تو بردن ۱۰ نفره ی ۱۰ دقیقه ای هست....تو ۶گله کردن ۱۳۵۲ نیست!!!!!!!!! به زنبور می گن:بلدی تو ۱۰ دقیقه ۳تا گل بخوری؟ میگه :مگه من استقلالم؟!!!!! هرجا سخن از پرسپولیس است...استقلال مثل بید...
-
دو نکته ی جالب
جمعه 14 بهمن 1390 10:14
دوستی را دیدیم که صورتش رو حسابی صاف و صوف کرده بود گفتیم:10سال جوان تر شدی. گفت: بگرفته بود ریش ز ما ملک حسن اکنون به ضرب تیغ از او پس گرفته ایم! "عمران صلاحی-کتاب کمال تعجب" (اتفاقا چند روز پیش تو داروخونه بودم شنیدم که می گفتن گویا تیغ ژیلت هم دیگه وارد نمی شه ....عجب...!!!!! ) در یک محفل ادبی از من...
-
جمع ما 1
سهشنبه 11 بهمن 1390 18:17
سلام تو وبلاگ "جمع ما" یه خاطره گذاشتم... اگه دوست داشتید یه سر بزنید و بخونید و نظر بدید... جمع ما ممنون از حظورتون + نوشته شده در سه شنبه ۱۱ بهمن۱۳۹۰ساعت 18:17 توسط شقایق و یاس بعدا نوشت: این بخش های مربوط به وبلاگ گروهی جمع ما در اثر حمله ی هکر از بین رفته بود.
-
توفیق اجباری
دوشنبه 10 بهمن 1390 09:44
اون روز توفیق اجباری شده بود که پای تلویزیون بشینم. اتفاقی و یه جورایی از سر ناچاری پای برنامه ی "پارک ملت" نشستم. بعد از رفتن علیرضا دبیر که الگوی من تو رشته ی مدیریته ...برنامه با حضور خانوم سارا خوشجمال فکری(تکواندو) آقایان وحید شمسایی،آرش میراسماعیلی،حسین رضازاده ادامه داشت. یه قسمت آقای شهیدی فر مجری...
-
کشف جدید
شنبه 8 بهمن 1390 11:06
دانشنمدان متعقدند که مغز انسان فقط به اول و آخر کملات توجه مکینه برای هیمنه که تو تونستی این رو بخونی. حالا از اول بخون ببین چند تا غلط داره!!!!!!! پ.ن:این رو یه بنده خدایی برام پیامک کرده بود و من بعد از خوندن آخرین پست hamed تو وبلاگ "جمع ما" تصمیم گرفتم اینجا بنویسمش.... حالا خداوکیلی تونستی بخونیش یا از...
-
به حسابدت دیگران عادت کردم!!!
سهشنبه 4 بهمن 1390 11:00
به نظرت چه حسیه وقتی یکی از بهترین چیزای دنیا رو داشته باشی و همیشه ازش دور باشی و نتونی جوری که می خوای کنارش باشی یا ازش استفاده کنی!؟ فکر کن: تو یه کلاس پر از دانش آموز... همه مداد رنگی دارن... مدادرنگی بچه ها از 12 رنگ بیشتر نیست. اما تو یه مداد رنگی 24 رنگ داری که به هر دلیلی نمی تونی ازش استفاده کنی... و فقط بهت...
-
منطق چیست؟
پنجشنبه 15 دی 1390 14:32
شاگردی از استاد پرسید: منطق چیست؟ استاد کمی فکر کرد و جواب داد : گوش کنید ، مثالی می زنم ، دو مرد - پیش من می آیند. یکی تمیز ودیگری کثیف من به آن ها پیشنهاد می کنم حمام کنند.شما فکر می کنید ، کدام یک این کار را انجام دهند ؟ هردو شاگرد یک زبان جواب دادند : خوب مسلما کثیفه ! استاد گفت : نه ، تمیزه . چون او به حمام کردن...
-
یلدا مبارک
چهارشنبه 30 آذر 1390 12:52
آن زمان که تولد دختری بی گناه مایه ی ننگ عرب ها بود آنگاه که زندگی برای دخترکان عرب ساعتی به طول نمی انجامید... نیاکان ما بلندترین شب سال یلدا شب تولد مینو(الهه ی زن) و میترا(الهه ی خورشید) را شب زنده داری می کردند. یلدا برشما ایرانی خوش گفتار ، نیک پندار، و خوب کردار مبارک. پ.ن۱:همفته ی اول دی واسه من خیلی...
-
روایت تازه ای از داستان روباه و زاغ
سهشنبه 29 آذر 1390 11:02
روبهی قالب پنیری دید به دهان برگرفت و زود پرید بردرختی نشست گوشه ی باغ که از آن می گذشت جوجه کلاغ گفت بااو کلاغ:"کای بدبخت بنده باید روم به روی درخت توی قصه پنیر مال من است این قضیه نه شرح حال من است" گفت روبه: که هست این گونه وضع ما در جهان وارونه !!!! کتاب"تفریحات سالم" نوشته ی زنده یاد عمران...