پرنده ی سفید

پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش
پرنده ی سفید

پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

هفت سین رو دوست دارم

 من هفت سین رو دوست دارم...

چون تنها چیزیه که بین"نوروز" و بقیه ی روزا تفاوت ایجاد می کنه!

 

گفتم:لحظه ی سال تحویل دعامون کنید...

خندید و گفت:مگه لحظه ی سال تحویل با بقیه ی لحظه ها چه فرقی داره؟ هر وقت دعا کنی صداتو میشنوه!

خندیدم و در دلم گفتم:لحظه ی سال تحویل فرق می کنه!چون من می خوام که فرق کنه!چون می دونم که فرق می کنه...

خدارو چه دیدی؟

شاید دعا کردم و "سبزه"آمین گفت و "سیب" لبخند زد!

 

پ.ن:برای اعتراف به کلیسا می روم

رو در روی علف های روییده بر دیوار کهنه می ایستم

و همه ی گناهان خود را یکجا اعتراف می کنم!

بخشیده خواهم شد به یقین!

"علف ها بی واسطه با - خدا – سخن می گویند"!

زنده یاد حسین پناهی

 

پ.ن۱:خواستم به نشانه ی شانس(!)واسه سال ۹۱ عکس یه شبدر ۴برگ خوشگل رو بذارم اما نمی دونم چرا هر کاری کردم آپلود نشد

پ.ن۲:بیاید دعای تحویل سال رو این بار به زبان شیرین پارسی در قالب یک شعر در "جمع ما" بخونید

با آرزوی سال خوش برای همه... مارو هم لحظه ی سال تحویل دعا کنید سال نو مبارک

+ نوشته شده در  جمعه ۲۶ اسفند۱۳۹۰ساعت 10:53  توسط شقایق و یاس  |  آرشیو نظرات

به حسابدت دیگران عادت کردم!!!

به نظرت چه حسیه وقتی یکی از بهترین چیزای دنیا رو داشته باشی و همیشه ازش دور باشی و نتونی جوری که می خوای کنارش باشی یا ازش استفاده کنی!؟

 

فکر کن:

تو یه کلاس پر از دانش آموز...

همه مداد رنگی دارن... مدادرنگی بچه ها از 12 رنگ بیشتر نیست.

اما تو یه مداد رنگی 24 رنگ داری که به هر دلیلی نمی تونی ازش استفاده کنی... و فقط بهت اجازه دادن که همیشه ی همیشه "فقط" از یه رنگش استفاده کنی...

 این یعنی تو یکی از بهترین ها رو داری و نداری!!!

حتی 12 رنگی که همه دارن رو تو نداری... در حالی که می تونی 24 رنگ داشته باشی...

 

چه حسی داری؟

حس خوب یا بد؟

سخته یا آسون؟

شاید عادت کنی اما وقتی نقاشی بغل دستی ات رو می بینی....

 

 

من عادت کردم که "همه" -دوست و دشمن-... به چیزی که دارم و ندارمش حسادت کنن!!!!

بدون این که بدونن به چی حسودیشون میشه!

اونا فقط می بینن که من یه مدادرنگی 24 رنگ دارم اما نمی پرسن – شاید حتی نمی خوان بدونن-که چرا همیشه با سیاه نقاشی می کنم!

 

آره ...به حسادت دیگران عادت کردم!!!!!

 

دوست دارم نظر تورو بدونم...

لطفا درنگ نکن و همین الان نظرت رو بگو...

بعد اگه دوست داشتی می تونی راجع بهش فکر کنی و دوباره نظر بدی...

اما ازم نپرس که  اونی که ندارم چیه یا...؟

 

پ.ن:امتحانام تموم شد...چند روز کامپیوتر نداشتم...چند روز درگیر کارای عقب افتاده و شخصی بودم...چند روز درگیر مسابقه ی سودوکوی همشهری بودم که نمی دونم چرا این هفته حل نمی شد(ولی بالاخره حلش کردم)...این اینترنت هم که دیگه مسخره اش رو در آورده...تا چند دقیقی می خوای باهاش کار کنی قطع میشه و اعصاب آدم رو میریزه به همخلاصه اگه این روزا نیومدم و بهتون سر نزدم و نظر نذاشتم حلال کنید ایشالا جبران می کنم....

کجا میری؟!!!!!! از زیر سوالم در نرووووو....لطفا نظرت رو بگو


برچسب‌ها: حسادت
+ نوشته شده در  سه شنبه ۴ بهمن۱۳۹۰ساعت 11:0  توسط شقایق و یاس  |  آرشیو نظرات