پرنده ی سفید

پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش
پرنده ی سفید

پرنده ی سفید

در جستجوی صلح و آرامش

در آستانه

باید  اِستاد  و فرود آمد بر آستانِ دری که کوبه ندارد

چرا که اگر به گاه آمده باشی دربان به انتظار توست

و اگر بی گاه  به در کوفتنت پاسخی نمی آید

کوتاه است "در" پس آن بهِ که فروتن باشی


احمد شاملو


*به یادگار مانده از 4اسفند 88 در بلاگفا

اندر احوالات آدرس وبلاگ ما در بلاگفا

سلام

فقط خواستم بگم که می دونم black یعنی سیاه و این رو هم می دونم که کلمه ی beird مشکل املایی داره.

اما به نظرم خیلی چیزا هست که ظاهر خوبی نداره اما همیشه هم نمی شه از ظاهر چیزا قضاوت کرد.

به هر حال...

پرنده چه سفید باشه چه سیاه ، چه درست نوشته بشه و چه غلط پرنده پرنده است

به قول سهراب سپهری :  واژه را باید شست... واژه باید خودِ باد ... واژه باید خودِ باران باشد... !

به هر حال ممنون از یادآوریتون


به یادگار مانده 1 اسفند 88 در بلاگفا

باران

وای باران

باران

شیشه ی پنجره را باران شست

چه کسی نقش تو را خواهد شست؟

...

می پرد مرغ نگاهم تا دور

وای باران باران

پر مرغان نگاهم را شست!

                                              از مجموعه اشعار حمید مصدق

 

خدایا ۲روز در تهران باران آمد

تورا شکر می گویم    از ته دل از تو ممنونم

من عاشق بارونم .... و برف 

واقعا ممنون

مهم نیست بارون چه خاطرات خوب یا بدی با خودش می آره

همین که هنوز انقدر به ما لطف داری که این نعمت رو ازمون دریغ نکردی شکر

خدایا کاری کن که هیچکس در دنیا به خاطر سقف شکسته ی خونش یا چکمه ی سوراخش دعا نکنه که بارون نیاد!

نذار تو هوای آلوده بمیریم  

خدایا عاشقتم  ! عاشقات رو تنها نذار

مرا دریاب که فقط تو دردم رو میدونی 

بذار بارون بباره... میگن اگر زیر بارون دعا کنید دعاتون مستجاب می شه بذار همیشه این فرصت رو داشته باشیم که زیر بارو باهات حرف بزنیم

 

که حرف روح ـ ... زندگیه 


*به یادگار مانده در بلاگفا از تاریخ 16بهمن 88

سیب

تو به من خندیدی

 و نمی دانستی

 من به چه دلهره از باغچه ی همسایه

 سیب را دزدیدم

باغبان از پی من تند دوید

 سیب را دست تو دید

 غضب آلود به من کرد نگاه

سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک

و تو رفتی و هنوز

 سال ها هست که در گوش من آرام آرام،

 خش خش گام تو تکرار کنان

 می دهد آزارم

و من اندیشه کنان

 غرق این پندارم:

 که چرا خانه ی کوچک ما سیب نداشت

                                                           از: مجموعه اشعار حمید مصدق

 انگار همین دیروز بود که همکلاسی ام تو مدرسه این شعر رو پای تخته نوشت! چه روزهای شاد و پر از غم و تشویشی بود!!!!!!!!!

دلهامون پر از استرس آزمون های گوناگون و لبهامان پر از خنده های سر شوق نوجوانی....

 یاد شادی های مدرسه به خیر..... دلم نمی خواد به اون روزا برگردم اما دلم واسه اون روزا تنگ شده..... واسه دبیرهای خوب، واسه خنده های بی دلیل-یادش به خیر گاهی به ترک دیوار هم میخندیدیم تا به زور خنده درسای سخت رو یاد بگیریم و پشت سر بذاریم ـ. هنوز هم باید شاد بود ... باید به دنیا خندید شاید دنیا هم با ما بهتر تا کنه

 خدایا عاشقتم :-* تنهام نذار

اگه روزی خواستم اشتباهی بکنم تو نذار نذار آدم بدی بشم

تو کمک کن:-*


*به یادگار مانده از 11بهمن 88 در بلاگفا

حال همه ی ما خوب است اما...

به نام یزدان پاکی که ایران را سرزمین ما قرار داد...


سلام

حال همه ی ما خوب است

ملالی نیست جز گم شدن گاه به گاه خیالی دور 

که مردم به آن شادمانی بی سبب می گویند

با این همه عمری اگر باقی بود

طوری از کنار زندگی می گذرم که نه زانوی آهوی بی جفت بلرزد

و نه این دل ناماندگار بی درمان

تا یادم نرفته است بنویسم

حوالی خوابهای ما سال پر بارانی بود

می دانم همیشه حیاط آنجا پر از هوای تازه ی باز نیامدن است

اما تو لااقل حتی هر وهله گاهی هر از گاهی

ببین انعکاس تبسم رویا

شبیه شمایل شقایق نیست!

راستی خبرت بدهم خواب دیده ام

خانه ای خریده ام

بی پرده بی پنجره بی در بی دیوار....

هی بخند!

 بی پرده بگویمت:(...) فردا را به فال نیک خواهم گرفت

دارد همین لحظه یک فوج کبوتر سفید

از فراز خانه ی ما می گذرد

باد بوی نام های کسان من می دهد!

یادت می آید:

رفته بودی خبر از آرامش آسمان بیاوری؟.......

 

 

نه ری را جان نامه ام باید کوتاه باشد

ساده باشد

بی حرفی از ابهام و آیینه

از نو برایت می نویسم:

حال همه ی ما خوب است   اما "تو" باور نکن!!!!

شعر از  سید علی صالحی

کتاب: دیر آمدی ری را

دفتر سوم


*به یادگار مانده از وبلاگ پرنده ی سفید در بلاگفا مورخ 15 و 30 دی ماه سال 88