محرم یه داستانه امشبم که شب عیده یه داستان دیگه! واقعا ما کی یاد میگیریم برای حقوق شهروندی همدیگه احترام قائل شیم؟ امروز کلی تو ترافیک مسخره ی عجیب گیر کردم و جلوتر که رفتم فهمیدم همش به خاطر اینه که به خاطر مراسم فلان مسجد یه خیابونو کلا بستن!!!!! ملت هم سر درگم کلی راهشون رو مجبور بودن دور کنن و دور شمسی قمری بزنن تا به مقصد برسن! واقعا به نظر خودتون امام زمان اینو میپسنده؟!!!!!
والا به خدا ما هم اون منجی رو دوست داریم... اما نه به قیمت دردسرآفرینی برای دیگران:)
تو رو خدا بیاید یه کم هوای همدیگه رو داشته باشیم. این راه همنشینی نیست!
+همیشه نیمه ی شعبان تهران نورانی تر و قشنگ تر از همیشه میشه و منو بیشتر از همیشه عاشق خودش میکنه(البته دور از ترافیکش و لیوانای یه بار مصرفی که کف خیابونا رو پر میکنه!!!!!) نیمه شعبانتون مبارک:)
پروین دخت یزدانیان بی بی قصه های مجید هم از بین ما رفت...
من قصه های مجید رو زیاد نگاه نمی کردم...اما شخصیت خانوم جون تو فیلم "خواهران غریب" رو خوب یادمه!
حالا که حرف خواهران غریب شد خدا خسرو شکیبایی نازنین رو هم ببخشه و بیامرزه
سالی که گذشت سیمین دانشور و جلال ذوالفنون رو هم از دست دادیم.
به هر حال خدا همه ی رفتگان رو رحمت کنه به خصوص این عزیزان که در همین روزها از بین ما رفتند...
روحشان شاد و یادشان گرامی...خدایشان بیامرزد...
انشالا از این بعد در سال جدید خبر های خوش بشنویم...
پ.ن:این متن یه کم اصلاح شد...چون ظاهرا یه کم منفی نگری توش داشت و متاسفانه دوستان رو ظاهرا ناراحت کرد.
امیدوارم حالا بهتر شده باشه...
دوستای خوبم قصد ناراحت کردنتون رو تو سال نو نداشتم ازتون معذرت می خوام
۱.مهمانان(لطفا به چشم طنز نگاه کنید)
وه چه خوب آمدی صفا کردی چه عجب شد که یاد ما کردی!
آفتاب از کدام سمت دمید که تو امروز یاد ما کردی؟!
قلم پا به اختیار تو بود یا ز سهوالقلم خطا کردی؟
بی وفایی مگرچه عیبی داشت که پشیمان شدی وفا کردی!
با تو هیچ آشتی نخواهم کرد با همان پا که آمدی برگرد!!!!!
برداشت شده از صفحه ی 35
کتاب "قند و نمک" نوشته ی جعفر شهری
انتشارات معین
۲.فامیل چیست؟
تعدادی از افراد که سالی دوبار در 2-3 روز متوالی در دید و بازدیدی های عید یکدیگر را می بینند!!!!!!!!
پ.ن:دروغ می گم؟بگو دروغ میگی!
خب سر همه شلوغ شده اینم شده حال و روزگارمون دیگه!
میوه...آجیل...بنزین...بازم بگم؟ خب اینا همه خرج داره دیگه! همین سالی دوبار هم که همو می بینیم خیلی خوبه...حداقل بچه ها می فهمن که تو فامیل هم سن و سال هم دارن! یا اسم فامیلا رو می دونن تا یه وقت اگه خدایی نکرده عروسی و عزایی شد همه اش از برگترشون نپرسن:اینجا کجاس؟اون کیه؟ما چرا اومدیم اینجا؟ و اینااااا
سال نو خجسته باد
چون تنها چیزیه که بین"نوروز" و بقیه ی روزا تفاوت ایجاد می کنه!
گفتم:لحظه ی سال تحویل دعامون کنید...
خندید و گفت:مگه لحظه ی سال تحویل با بقیه ی لحظه ها چه فرقی داره؟ هر وقت دعا کنی صداتو میشنوه!
خندیدم و در دلم گفتم:لحظه ی سال تحویل فرق می کنه!چون من می خوام که فرق کنه!چون می دونم که فرق می کنه...
خدارو چه دیدی؟
شاید دعا کردم و "سبزه"آمین گفت و "سیب" لبخند زد!
پ.ن:برای اعتراف به کلیسا می روم
رو در روی علف های روییده بر دیوار کهنه می ایستم
و همه ی گناهان خود را یکجا اعتراف می کنم!
بخشیده خواهم شد به یقین!
"علف ها بی واسطه با - خدا – سخن می گویند"!
زنده یاد حسین پناهی
پ.ن۱:خواستم به نشانه ی شانس(!)واسه سال ۹۱ عکس یه شبدر ۴برگ خوشگل رو بذارم اما نمی دونم چرا هر کاری کردم آپلود نشد
پ.ن۲:بیاید دعای تحویل سال رو این بار به زبان شیرین پارسی در قالب یک شعر در "جمع ما" بخونید
با آرزوی سال خوش برای همه... مارو هم لحظه ی سال تحویل دعا کنید سال نو مبارک
کینه ها را بسوزانیم
زردی خاطرات بد را به آتش بدهیم
و سرخی عشق را از آتش بگیریم
وآتش نفرت را در وجودمان خاموش کنیم...
"دستانت را به من بده تا با هم از روی آتش بپریم...
آنان که سوختند همه تنها بودند!"
چهارشنبه سوری مبارک
پ.ن:چهارشنبه سوری امسال برای ما روز خاصی بود...
با امید خوشبختی و شادی و سلامتی برای همه. به خصوص برای اون دو تا گلی که به خونه ی خودشون رفتن... آبجی نازم خونه ی نو مبارکتون باشه