بعضی وقتا به خودم میگم، چقدر خوبه که این ویرونه خواننده نداره، چون اینطوری راحت و بی نقاب میتونم بنویسم که چقدر دلم میخواد امشبم صبح نشه:)
+خندیدم و قلم برداشتم و به یادگار بر روی ستون سنگی نوشتم: موسم اندوه که میرسد؛ ماه را نگاه کنید... و بعد نشستم و یک دل سیر دیدمش! دیدمش! همان ماه من بود که میخندید:)) -مجتبی معظمی-
+چقدر خوب بود قدیما که از پنجره ی اتاقم ماهو میدیدم! چقققدر دلم براش تنگ شده. ماه... ماه مهربون:)
الان من موندم کامنت بذارم یا نه؟!
ای بابا :) شما کامنت بذارید اینجا آزادی بیان داریم :دی
خب من اینجا رو خوندم !
ولی وقتی شناخته نشی چرا نباید بی نقاب بنویسی ؟
حتی با وجود خیلی خواننده!
خوب نیست آدم به اطرافیانش موج منفی بده... اما یه وقتا از دست آدم در می ره دیگه. برا من که یه مدت طولانی بود که دیگه خیلی از دستم در رفته بود! دارم روش کار می کنم دوباره :)
فاز غم خوب نیست. آدمو افسرده می کنه هر چند که گاهی اجتناب ناپذیر میشه :)